10 ماه با لوی – اندی میچل


تا به حال، بیشتر چیزی که در مورد لوی به اشتراک گذاشته ام، مبارزه ما با قولنج بوده است. و بله، آن چند ماه از سخت ترین ماه های زندگی من بود، اما تمام داستان 10 ماه گذشته با لوی را بیان نمی کند.

از زمان چهار ماهگی، من نمی توانم باور کنم که او چقدر تغییر کرده است. هیچ کس نمی تواند. او همیشه فوق العاده بود. او به سختی توانست خود را با زنده بودن تطبیق دهد (شایان ذکر است که من می توانم ارتباط برقرار کنم؟). گاهی به شوخی می گویم که او در شکم من، راحت و راضی و از خوشحالی بی خبر بود، و وقتی در سپتامبر 2020 بیرون آمد، نگاهی به اوضاع آشفته دنیا انداخت و گفت: نه متشکرم. چه کسی می تواند او را سرزنش کند؟

اما حالا. حالا او تبدیل به شیرین ترین و خندان ترین پسر بچه شده است. و خدای عزیز او ناز است. وقتی به او نگاه می کنم احساس می کنم دارم ذوب می شوم.

شخصیت

می‌دانم که وقتی والدین این ویژگی‌های بزرگ را به نوزادشان می‌دهند، خیلی اتفاق می‌افتد، اما من فقط همین را ادامه می‌دهم و از آن پیروی می‌کنم: لوی مثبت‌ترین و زیباترین انرژی را در مورد او دارد. او به شما نگاه می کند و مثل این است که از جلوی چشمان شما و روح شما نگاه می کند، آن را ارزیابی می کند، شما را درک می کند، به شما آرامش می دهد که هم دیده شوید و هم پذیرفته شوید. شما حتی نمی دانستید که یک نوزاد می تواند این کار را برای شما انجام دهد، اما او انجام می دهد.

گاهی اوقات ما او را اینگونه توصیف می کنیم: “خوشحالم که اینجا هستم.” لوی پسر کوچولوی باحال ماست. او عاشق برقراری تماس چشمی و ارائه این لبخند بزرگ یک گودی و گونه های پف کرده است که برگشتن آن غیرممکن است. او بازیگوش است، تقریباً مانند یک توله سگ بیش از حد هیجان زده که می خواهد بازی کند اما دقیقاً نمی داند چگونه. صبح در گهواره اش می ایستد و منتظر ماست و به محض باز شدن در، دوباره شیرجه می زند و در حالی که قهقهه می زند به گوشه ای می خزد، مثل اینکه روز را با مخفی کاری شروع می کند.

با وجود اینکه عاشق لبخند زدن است، خنده سختی است. من و دانیل دائماً کارهای جدیدی انجام می دهیم، سعی می کنیم او را به راه بیاندازیم، اما بیشتر او فقط این لبخند مودبانه و دوست داشتنی را به ما نشان می دهد و به ما می گوید: اوه شما بچه ها ارزشمند هستید. اما هر چند وقت یکبار واقعاً به چیزی برخورد می‌کنید و این غوغای هولناک بلند می‌شود. خیلی راضی کننده است نه خوب نه بد رضایت بخش.

خوردن چانه نانا

مدتی بود که جز من و دانیل نمی توانست او را در دست کسی نگه دارد. نوزادی که در یک بیماری همه گیر متولد شده است … منطقی است. حالا او با آن خیلی خوب است.

جنبش

جیمز کرال ارتش را انجام داد و لوی خرس را انجام داد. به نظر آسان نیست، اما برای او کار می کند. او با موتور چهار دست و پا در خانه حرکت می کند و زانوهایش هرگز به زمین نمی رسد. او عاشق کشتی گرفتن با دنیل و جیمز است. اما چیز مورد علاقه او در دنیا زمانی است که دی دی به او سر می‌زند و او را در خانه تعقیب می‌کند و در نهایت یک همبازی در سطح خود دارد. او یک کوهنورد ماجراجو است. هفته گذشته او با استفاده از بالشی که روی زمین بود، روی کاناپه بالا رفت و روی تکیه گاه دست روی زمین افتاد. خوشبختانه او فقط با یک کبودی فرار کرد، اما ما همیشه در حالت آماده باش هستیم.

غذا خوردن

وقتی برای اولین بار مواد جامد را حدود شش ماه معرفی کردیم، او نمی خواست هیچ کاری با آنها نداشته باشد. او با هر چیزی که به غیر از یک بطری در دهانش می گذاشتیم، دفع می کرد. اما در عرض چند هفته، او واقعاً شروع به لذت بردن از غذا کرد، به طوری که اکنون سعی می کند به طور کلی از بطری خود امتناع کند. او هنوز به فرمول نیاز دارد تا تمام مواد مغذی خود را دریافت کند، بنابراین این مشکل ایجاد کرد. اکنون باید فرمول او را با بلغور جو دوسر یا پوره مخلوط کنیم تا مطمئن شویم که به اندازه کافی دریافت می کند.

در این مرحله، نمی توانم به غذایی که به او داده ایم و دوست ندارد فکر کنم. او عاشق آووکادو است و تقریباً هر روز نصف یک آووکادو را برای ناهار می خورد. او همچنین کلم بروکلی، سیب زمینی شیرین، تخم مرغ آب پز، مرغ خرد شده و هر چیزی را که جیمز پشت سر می گذارد بسیار دوست دارد.

دوست دارد

به زبان ساده: جیمز. او جیمز را می پرستد. نگاهی که در چشمان لوی وقتی برادر بزرگش را می بیند… مثل این است که چراغی در درونش روشن می شود. اوایل مشخص بود که جیمز را می‌پرستید و حالا که همه جا می‌خزد، می‌تواند با برادرش «بازی» کند – چیزی که جیمز هم دوست دارد. جیمز پس از اینکه در شش ماه اول نسبت به او بی طرف بود، با او گرم شد. اما او همچنین به خصوص در مورد اسباب بازی ها تهاجمی تر شده است. بنابراین او فریاد می زند، “لوی، امن نیست” و او را به زمین می اندازد. ما در تلاشیم تا بفهمیم که جیمز در حال و هوای تعامل نیست، اما همچنین نمی‌خواهیم دائماً در روابط آنها دخالت کنیم زیرا آنها سعی می‌کنند بفهمند چگونه با یکدیگر تعامل کنند.

دوست ندارد

خلاء. و این کار سختی است زیرا ما هرگز نیازی به استفاده از جاروبرقی بیش از اکنون نداشته ایم، زیرا دو حیوان وحشی در خانه پرسه می زنند. شاید باید یک Roomba بگیریم و آن را در لباس پاگ بپوشیم.

دوستت دارم، لوی عزیز من! تو تمام زندگی من را می سازی